روایت یکی از والدین، از ماجرای ثبت نام در مدرسه….

زمان ثبت‌نام پسرم فرا رسیده بود و باید مدرسه‌ای جدید انتخاب می‌کردم. به دلیل جابجایی خانه، شرایط رفتن به مدرسه قبلی بسیار دشوار شده بود. از والدین بچه‌های سال بالاتر درباره برخورد کادر آموزشی مدارس با بچه‌هایی که در مسجد درس خوانده بودند، نظرات جالبی نشنیده بودم. این موضوع برایم سخت بود که بخواهم فرزندم را از مدرسه دلخواهم به مدارس دیگر ببرم و تازه برخورد غیرمعقول آن‌ها را نیز تحمل کنم.

وارد دفتر مدرسه شدم. مدیر مشغول صحبت با والدین بچه‌هایی بود که قرار بود ثبت‌نام کنند. مشخص بود که مدیر تمایل چندانی به ثبت‌نام آن‌ها ندارد. یکی از مادران که آشنا بود، به من گفت: «چرا شما می‌خواهید اینجا ثبت‌نام کنید؟» او پاسخ داد: «پسرم در مدرسه قبلی تنبلی کرده و جوابمان کردند و اینجا نزدیک‌ترین مدرسه به خانه است.»

پس از اتمام کار آن‌ها، نوبت ما شد. بعد از احوالپرسی، پوشه حاوی مدارک را جلوی مدیر گذاشتم و تقاضای ثبت‌نام کردم. او پرسید: «تا حالا کجا بوده؟» با توکل به خدا گفتم: «تا حالا طرح مسجد بوده و در مسجد درس می‌خوانده.» مدیر گفت: «پیش حاج آقا مصطفی؟» گفتم: «بله.»

در آن لحظه نمی‌دانستم چه واکنشی از سوی مدیر خواهیم دید. از خواهرزاده‌ام که پارسال و بعد از مسجد برای ادامه تحصیل به این مدرسه آمده بود، شنیده بودم که اوایل سال تحصیلی، شرایط باب دل نبوده و طول کشیده که به او اعتماد کنند. اما مدیر نگاهی به من و پسرم که مودب و متواضع ایستاده بود، کرد و گفت: «همین که شاگرد آقا مصطفی بوده، یعنی مورد تاییده. شاگردان قبلی که از مسجد به اینجا آمده‌اند، از افتخارات مدرسه ما شده‌اند؛ هم از نظر تربیت و هم از نظر سطح علمی. ان‌شاءالله که پسر شما هم مثل آن‌ها جزو افتخارات مدرسه ما باشد.» و مراحل ثبت‌نام ادامه یافت.

دیروز برای بررسی وضعیت تحصیلی فرزندم به مدرسه‌اش دعوت شدم. معلمان محترم در اتاق‌های مدرسه منتظر دیدار ما بودند. به اتاق‌های مختلف رفتم و درباره وضعیت درسی و تربیتی فرزندم پرسیدم. هر بار که نام پسرم را می‌بردم، معلمان با روی گشاده می‌گفتند: «عالیه!» و کلی از او تعریف می‌کردند. در حالی که والدین دیگر به محض ورود، از مشکلات فرزندانشان گلایه می‌کردند. وقتی هم معلمان نمرات و وضعیت نظم و تربیت آن‌ها را می‌گفتند، ناراحتی والدین چند برابر می‌شد. غالب آن‌ها می‌گفتند که بچه‌هایشان علاقه‌ای به تحصیل ندارند و هر چه نصیحت می‌کنند، فایده‌ای ندارد. معلمان می‌گفتند: «شما والدین بیشتر وقت بگذارید و تلاش کنید.» و والدین پاسخ می‌دادند: «شما بیشتر با آن‌ها کار کنید و سخت بگیرید.»

با خودم فکر کردم که واقعاً چرا بچه‌ها علاقه‌ای به آموختن ندارند؟ شاید به آموختن این دروس علاقه ندارند. شاید سبک آموزش را دوست ندارند. شاید محیط را مناسب تحصیل نمی‌دانند. شاید… آیا اگر والدین بیشتر نصیحت کنند و معلمان بیشتر سخت بگیرند، اوضاع مطلوب خواهد شد؟ آیا بهترین معلم هم خواهد توانست در محیط مدرسه (که انرژی مثبت فراوان مسجد را ندارد) و در جمع تعداد زیادی دانش‌آموز و با وقت اندک و تعامل کم با والدین، بهترین بازخورد را داشته باشد؟

مدرسه مسجد محور شهید ابراهیمی گناباد

یاد مدرسه مسجد محور شهید ابراهیمی افتادم. یاد کلاس‌های کوچک و تعداد محدود دانش‌آموزانش، یاد جو صمیمی بین کادر آموزشی و دانش‌آموزان آنجا. یاد عشق و محبتی که نه تنها بین دانش‌آموزان حاکم است، بلکه والدین بچه‌ها هم مانند یک خانواده هستند. یاد مجالس هفتگی مدرسه که با عشق در خانه‌های بچه‌ها دست به دست می‌چرخد. تجمعات پر از صمیمیتی که خانواده‌ها به عشق دیدار یکدیگر در آن شرکت می‌کنند. یاد اردوهایی که به کرات انجام می‌شود تا بچه‌ها علاوه بر دروس آموزشی، تجربه‌های آموزنده دیگری نیز داشته باشند. آموزه‌هایی چون همکاری، وحدت، همدلی، ایثار و گذشت، و تفکر.

مطمئناً اگر اثرات محیط مسجد و کادر آموزشی (که برخی از روحانیون محترم هستند) و روابط صمیمانه حاکم بر آنجا و دغدغه‌مندی کادر و والدین دانش‌آموزان و مطالب کمک آموزشی و تربیتی مفید ارائه شده در این مدرسه نبود، حتماً من نیز جزو همان والدینی می‌بودم که باید کاسه چه کنم دستم بگیرم و… که من آرامش امروز را مدیون آن مکان و آن افراد هستم.

ای کاش تجدید نظری در سبک آموزشی مدارس، در محتواهای آموزشی، در محیط آموزشی و… می‌شد و ای کاش تلاش عزیزان طرح مدارس مسجد محور بیشتر بازگو می‌شد تا والدینی که دغدغه تربیتی آن‌ها بیش از دغدغه‌های آموزشی‌شان است، بتوانند از مزایای این طرح بهره‌مند شوند.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *