سومین مجمع عمومی مدارس مسجد محور، در تاریخ 21 و 22 آذر ماه 1403 در شهر قم، اردوگاه نرجس خاتون (س) برگزار شد. در این مجمع عمومی که با حضور 250 نفر از مدیران، موسسان، مربیان و علاقه مندان مدارس مسجد محور برگزار شد، جناب آقای محمدحسین ابراهیم کنی در دومین روز برگزاری مجمع به سخنرانی پرداختند.

دریافت صوت سخنان جناب آقای کنی در سومین مجمع عمومی مدارس مسجد محور

بسم الله الرحمن الرحیم. عرض سلام و ادب و احترام. ببخشید که اول صبح مزاحمتان شده‌ایم و چند دقیقه‌ای باید زحمت بدهیم. هماهنگی قبلی هم نبود، اما دوستان گفتند ابتدای صبح مزاحمتان بشویم و ما هم اطاعت امر کردیم. کلیپی هم دارم که چون برنامه‌ریزی از قبل نبوده، اگر دوستان رسیدند، آن را پخش کنند و ان‌شاءالله من روی آن توضیحاتی بدهم.

در حد چند دقیقه راجع به مجموعه خودمان خدمتتان بگویم؛ مجموعه مسجدستان امسال سال هفتمش است که به شکل مدرسه مسجد محور یا به ادبیات خودمان می‌گوییم “مدرسه پرورش استعداد” فعالیت می‌کند. اگر بخواهیم خیلی کلی به مجموعه بپردازیم،

ما یک چالشی داشتیم که احتمالاً در این چالش همه‌مان مشترک هستیم؛ اینکه قرار است بچه‌های ما به درد امام زمان بخورند و قرار است یک کاری راه بیندازند و یک اتفاقی را در تمدن اسلامی ما رقم بزنند.

اگر انتظار داریم که دانش‌آموزانمان در سن ۲۰ سالگی، ۲۵ سالگی، ۳۰ سالگی دغدغه تمدن اسلامی، دغدغه جهان اسلام و دغدغه جبهه مقاومت داشته باشند، باید تجربیات موفق پیشینی داشته باشند.

یعنی احتمالاً آدمی که تا حالا دست به چوب هم نزده است، شما انتظار ندارید که مثلاً یک کابینت‌ساز خیلی حرفه‌ای باشد. کما اینکه اگر انتظار داریم یک نوجوان یا جوان یک مشکل جدی را از جامعه حل کند، باید یک کارهایی قبلش کرده باشد.

اجرای طرح حلزونی در بستر مسجد 

ما با این دید یک مدلی را طراحی کرده‌ایم تحت عنوان “مدل حلزونی”. یعنی بچه‌ها یک شکل دایره‌وار تو در تو دارند که این متشکل از نظام دغدغه‌مندی‌شان است. ابتدا که وارد مجموعه می‌شوند، از کلاس هفتم دغدغه‌شان شروع می‌شود و این دایره تو در تو می‌شود خودشان. بچه‌ها تمام کارهای مربوط به خودشان و کلاسشان را خودشان انجام می‌دهند؛ ابتدایی‌ترین کار ساخت میزشان، ابتدایی‌ترین کار صبحانه‌شان را آماده می‌کنند و تزییناتی انجام می‌دهند.

این دغدغه من که بزرگ‌تر می‌شود، در پایه هشتم به این می‌رسد که مسجد را اداره می‌کنند. یعنی مسجد ما علاوه بر اینکه خادم ندارد و کسی کارهایش را نمی‌کند جز بچه‌ها، کاملاً در اختیار بچه‌های کلاس هشتمی است و خودشان مسجدداری می‌کنند. این دغدغه بزرگ‌تر شده است. در نهم که می‌رسند، فراتر از مسجد می‌روند و محله را تحت تأثیر قرار می‌دهند.

مثلاً ما یک کلاسی داریم به نام “کلاس محله” یا “کلاس چه خبر”، می‌نشینیم و می‌گوییم اصلاً داستان ما در محله چیست؟ بچه‌ها محله ما چه کم دارد؟ یک نوبتی بچه‌ها به این نتیجه رسیدند که ما یک گیم‌نت در محل داریم که بچه‌ها را خراب می‌کند.

ابتدا بچه‌ها می‌گفتند شیشه‌هایش را بشکنیم یا کتک بزنیم، اما بعد نشستیم و گپ زدیم و صحبت کردیم. رفتند انواع و اقسام پیگیری‌ها را انجام دادند و بالاخره آن را از محل بیرون کردند.

این دست اتفاقات نه تنها در بحث هماهنگی‌ها، بلکه در برطرف کردن نیازها هم بوده است. ایام کرونا بچه‌ها با دانشی که کسب کرده بودند، یک ایده‌ای دادند. در ایام کرونا، خوب همه مساجد و محافل و جاهای مختلف، مخصوصاً دوستانی مثل شما که دغدغه‌مند هستند، کارهایی در زمینه خدمت‌رسانی به بیماران و پخش مواد بهداشتی انجام می‌دادند.

بچه‌ها پیشنهاد دادند که ما هم که مسجدمان مثل همه جا دارد ماسک و لوازم بهداشتی توزیع می‌کند، بیایید یک غربالگری هم انجام بدهیم روی اهالی محل.

بچه‌ها که نرم‌افزار اکسل و برنامه‌نویسی اکسل را با صبحانه‌هایشان در مدرسه یاد گرفته بودند، از نرم‌افزار اکسل کمک گرفتند و برنامه‌ای نوشتند که تک‌تک آدم‌هایی که به صورت رایگان انواع و اقسام خدمات درمانی به آن‌ها در مسجد و در محل ارائه می‌شد، غربالگری کردند.

در محله کوچک ما در تهران سمت خیابان قزوین، بچه‌ها حدود ۹۰۰ خانواده را غربالگری کردند.

این دانش‌آموزان هستند که احتمالاً دغدغه‌های جدی دارند. دانش‌آموزی که حالا ایده‌اش این است که من دارم این همه تلاش می‌کنم، افقی دارم، مسیری دارم و باید برگردم و کشور خود را بسازم. حالا بیاییم در فضای بچه‌های خودمان که ایده‌های مختلفی دارند. این ماموریت من است؛ می‌خواهم نظام تعلیم و تربیت را متحول کنم.

بچه‌ها با مبانی آشنا می‌شوند و حوزه جهادشان را انتخاب می‌کنند که برگرفته از صحبت‌های حضرت آقا هست که چهار یا پنج حوزه جهاد معرفی می‌کنند. بچه‌ها مسئله‌یابی می‌کنند و مشکل کشور را شناسایی می‌کنند و از همان سن شروع می‌کنند به پیشرفت کردن و در آن مسیر حرکت کردن.

حالا یک سوال؛ به نظرتان امکان دارد که از این دانش‌آموز، از این بچه، از این محصل نوجوان‌مان انتظار داشته باشیم که شما که ۲۰ سالت شده است، به جهان اسلام فکر می‌کنی؟ فکر می‌کنی الان چه کنیم برای بچه‌های لبنانی؟ فکر می‌کنی در اربعین چه کنیم که زوار اتفاقات بهتری برایشان بیفتد؟ این کار را هم می‌کنند.

ماحصل کار همین بچه‌ها شده یک موکب دانش‌آموزی. اگر امسال مسیرتان افتاد، خدمتتان هستیم، عمود ۵۵۷ موکب خدام الرضا.

بچه‌ها یک ماه و خورده‌ای صفر تا صد از موقعی که این موکب خاک بوده و هیچی نبوده، خود بچه‌ها شروع کردند به ساختن، پول جمع کردن، برنامه‌ریزی کردن و تا الان که ایده امسال بچه‌ها این بود که غذا و اسکان که همه جا هست، موکب ما هم می‌دهد، روزی ۲۰۰۰ تا غذا می‌دهیم و تیم پزشکی داریم و…

بچه‌ها می‌گویند، نمی‌شود کار دیگری بکنیم؟ ما در مسجد استعدادیابی می‌شویم، نمی‌شود بچه‌ها را هم استعدادیابی کنیم؟ این‌هایی که دارند می‌آیند رد می‌شوند، کاری نمی‌توانیم برایشان انجام بدهیم؟ این می‌شود همان نظام حلزونی و همان نظام دغدغه.

این دانش‌آموز است که حالا فکرش راه افتاده است. در همه موضوعات می‌گوید نقش من چیست و الان باید چه کاری انجام بدهم. حالا چگونه این اتفاق می‌افتد؟ داستانش مفصل است، اما خیلی کوتاه و مختصر بگویم که ما مدرسه پرورش استعداد هستیم.

در متوسطه اول، تمام دانش‌آموزان ما حداقل ۴۰ بستر رشد واقعی را تجربه می‌کنند. این که می‌گوییم واقعی، یعنی واقعی. یعنی همه بچه‌های ما فتوشاپ بلدند، ولی یک عدد کلاس فتوشاپ هم تا حالا نداشته‌ایم.

همه بچه‌های ما کار با چوب حرفه‌ای بلدند، با انواع و اقسام وسایل عمودبر و اره‌دیسکی و… چگونه بلدند؟ کلاس گذاشتید؟ دوره تخصصی مهارت گذاشتید؟ خیر، این‌ها نبوده، نیاز داشتند و رفتند نیازشان را برطرف کردند.

اول سال آمدیم و متوجه شدیم میز نداریم. چه باید بکنیم؟ گفتیم اگر دوست دارید یک سال می‌خواهید درس بخوانید، میز بسازید. می‌گویند می‌خواهیم بسازیم، حالا همین‌گونه برویم و بسازیم؟ نه، صبر کنید، نقشه‌اش را باید اول بکشید. چه میزی می‌خواهید بسازید؟ حالا این نقشه از کجا آمده است؟ تماماً ترکیب شده است با دروسشان.

در هفتم بچه‌ها مقیاس دارند. در هفتم بچه‌ها اندازه‌گیری دارند. این‌ها چیزهایی است که در ریاضی‌شان عیناً دارند و در این پروژه تجربه می‌کنند. در کتاب کار و فناوری‌شان پودمان کار با چوب دارند که اصلاً در مدرسه شاید نگاه هم به آن نشود و شاید اصلاً مورد ارزیابی هم قرار نگیرد، بچه‌ها عملی دارند آن پودمان را انجام می‌دهند.

حال بحث مفصلی است که ما برنامه درسی سالانه‌مان را چگونه تدوین می‌کنیم. که همه کتب آموزش پرورشی را ما درس می‌دهیم، همه آن را درس می‌دهیم، ولی با این سبک و با این مدل. با این مدل که بچه‌ها بر اساس نیازهایشان می‌روند سراغ اتفاقات مختلف.

پس در متوسطه اول بسترهای مختلف واقعی، داستان فتوشاپ چه بود؟ آقا ما می‌خواهیم برای بچه‌های محل یک لیگ فوتسال برگزار کنیم. خیلی عالی است. خوب، اول از همه یک پوستر برایش تهیه کنیم. بسم الله برویم پوستر طراحی کنیم. اما بلد نیستیم. خوب، عیب ندارد، می‌رویم یاد می‌گیریم و کار می‌کنیم.

بعد ما داخل پرانتز یک موقع‌هایی می‌آییم خاطرات شیرینی مثلاً از خارج تعریف می‌کنیم که فلان دانشگاه خارج خیلی خفن است؟ چرا؟ چون دانشگاه هلیکوپترسازی است. اصلاً دغدغه ورودش به دانشگاه این است که من می‌خواهم هلیکوپتر بسازم.

دانش‌آموز می‌آید با این دغدغه، می‌گوید من می‌خواهم آن… بسم الله برویم. یک بار خراب می‌کند، اولی را زشت می‌زند، دومی را می‌زند، عیبی ندارد، بالاخره ۱۰ تا تجربه دارد یاد می‌گیرد.

 یک دانش‌آموز دیگری می‌گوید الان مثلاً پول نداریم، چه کنیم؟ مثلاً مدرسه ما بوفه نداشت. خوب، مدرسه عادی نیست، پس طبیعتاً بوفه نداشت. خود بچه‌ها ایده دادند که ما برای فاطمیه می‌خواهیم پول جمع کنیم، می‌خواهیم مراسم بگیریم، کار فرهنگی کنیم، پول نداریم.

گفتیم خوب باشد، اما ما هم نداریم، مثل هم هستیم، خیلی فرق ندارد. چه کنیم؟ می‌شود یک کسب و کاری راه بیندازیم؟ بعد سود حاصل از آن را بیاوریم در فاطمیه و یک کاری انجام بدهیم؟ خیلی ایده خوبی است. یا اصلاً نمی‌دانیم، می‌رویم از مادرهایمان می‌پرسیم.

ارتباط با خانواده. می‌روند پیش مادر و پدر، یکی بلد است سبزی خورد کند، یکی پیاز داغ درست می‌کند، یکی ترشی درست می‌کند و یکی میوه خشک می‌کند. این‌ها را آوردند و اول یک بوفه ساده در مدرسه بود، الان دیگر تبدیل به یک چیزی شده که بیرون مدرسه به اهالی و… کار واقعی.

در بوفه مدرسه که رقابت ندارد، جنسش فروش می‌رود. می‌رود در محله و با سر می‌خورد زمین. جنس مرا نمی‌خرند. خوب مشکلش چیست؟ بیایید بررسی کنیم. بسته‌بندی شما خراب است؟ قیمت شما گران است؟ کیفیتش پایین است؟ تبلیغات نکرده‌اید؟ همه با مسائل واقعی این دغدغه.

در علم همین است، در بحث‌های معرفتی همین است، در بحث‌های انقلابی‌شان همین است و در بحث‌های هنریشان همین است و در بحث مهارتشان همین است.

این تجربیات با هم جمع می‌شود در متوسطه اول، در کنار بحث تست‌های علمی، فضایی علمی که ما داریم که الان خداراشکر یک تیم علمی که با معاونت علمی ریاست جمهوری و ستاد نانو و این‌ها دارند کار می‌کنند، خداراشکر به مجموعه‌مان اضافه شدند و این دوستان دارند تخصصی تست‌های علمی که برای سنجش بچه‌ها هست را خاص نوجوان‌ها طراحی می‌کنند.

الان چند تا تست آن درآمده، چون ما با خیلی از مشاورهای مدارس در ارتباط هستیم. می‌گویند آقا یک سیستمی در آموزش و پرورش گذاشته‌اند، دانش‌آموز من می‌رود تست رغبت‌سنجی می‌دهد، اصلاً یک چیز الکی می‌گوید، این ربطی به دانش‌آموز من ندارد.

خوب، آن را حل کرده‌ایم. ما آمدیم تمام ساختارها را حفظ کردیم و با حفظ ساختارهای رسمی آموزشی، یک نمونه موفق تولید کردیم خارج از ساختار آموزش و پرورش. برای اینکه بگوییم می‌شود این کار را انجام داد.

حالا خروجی این تست علمی، تجربیات، بسترهای میدانی واقعی به علاوه گپ و گفت‌های فراوانی که بچه‌ها در نوشتن بیانیه ماموریتشان دارند، خروجی آن می‌شود همه این‌ها.

مشاوره‌هایی که با خانواده‌ها داریم، مشاهداتی که داریم، که حالا مدل مشاهده‌نویسی‌مان از بچه‌ها توسط مربی، حالا بحث مفصلی است و الان انجام نمی‌دهیم، همه این‌ها جمع می‌شود و با هم یک اتفاق رقم می‌زند.

آخر سال نهم بچه‌های ما استعدادشان را شناختند، توانمندی‌هایشان را شناختند و یک بیانیه ماموریت دارند. یعنی ما انتخاب رشته انجام نمی‌دهیم در نهم، هدایت تحصیلی انجام می‌دهیم.

هدایت زندگی انجام می‌دهیم. یعنی می‌گوید من اصلاً ریاضی فیزیک نمی‌دانم، هنرستان این‌ها که اصلاً برایم اهمیت ندارد. من می‌خواهم چه کار کنم، من می‌خواهم این ماموریت را انجام بدهم.

خب، برای اینکه این ماموریت را انجام بدهم، پله پله برای خودش چیده است. الان باید بروم رشته ریاضی بخوانم، الان باید اصلاً از این مجموعه بروم، الان باید بروم هنرستان. خوب، رفت متوسطه دوم. من بحث را جمع کنم که ان‌شاءالله در خدمت اساتید بزرگوار باشیم.

می‌رود متوسطه دوم با آن ماموریت. می‌گوید من الان آمدم که این ماموریت را انجام بدهم. دو گروه دانش‌آموز ما داریم در متوسطه دوم: یک گروه اقتصادی و یک گروه علمی. بچه‌های گروه علمی پله رشد و صعودشان از کنکور می‌گذرد.

در آن مأموریت افق استعداد، علاقه، هر چیزی، من باید بروم دانشگاه آن رشته خوب، آن رتبه خوب. الان افق من اینگونه‌ است که تعداد خیلی کمی هستند، واقعاً. با مدل‌های جهانی هم می‌خوانند. بله، همین است.

واقعاً برعکس چیزی که الان همه بچه‌های ما می‌خواهند کنکور بدهند. نه، ما تعداد خیلی کمی داریم که می‌خواهند کنکور بدهند. بچه‌های خاصی هستند.

ولی به این می‌رسند. برای همین ما هیچ چالشی در متوسطه دوم نداریم که خواهش کنیم این ۲۰۰۰ تا تست را بزند. می‌گوید تست بیشتر ندارید؟ من امشب هم می‌خواهم بروم خانه تا فلان ساعت بنشینم درس بخوانم، بیشتر به من تست می‌دهید؟

می‌شود بیشتر کار کنم؟ می‌شود آن را هم… هیچ چالش درسی ما بچه متوسطه دوم نداریم. بچه‌های متوسطه دوم، ما راجع به بچه ۱۵، ۱۶، ۱۷، ۱۸ سال داریم صحبت می‌کنیم. که الان برویم ببینیم دیگر نوجوان‌ها چگونه هستند. هیچ چالشی با آن‌ها نداریم.

در کنار آن اتفاق‌ها می‌گوید وقت اضافه آوردم، می‌شود با چیزهایی که بلد هستم یک کسب و کار خودم را راه بیندازم. الان بچه‌های ما تولیدی جوراب راه انداختند.

خود بچه‌های متوسطه دو الان دارند سایت آن را می‌زنند، کانال‌داری می‌کنند، کارهای مختلف می‌کنند، بازاریابی می‌کنند. کسب و کاری کاملاً در کنار درس و کنکور. این‌ها یک گروه هستند.

گروه دوم بچه‌هایی هستند که گروه اقتصادی هستند. این بچه‌ها پله رشد و صعودشان از کنکور نمی‌گذرد. تعارف نداریم که. می‌گوید ۳ سال، ۴ سال وقت خودم را هدر بدهم، صبح تا شب درس بخوانم، آخرش هم می‌خواهم بشوم رتبه‌ای با شماره موبایل. چرا این کار را بکنم؟ این بچه ما ۶ و نیم صبح، همه بچه‌های متوسط ۶ و نیم صبح می‌آیند مسجد.

شش و نیم صبح تا ۹ صبح تمام دروسشان را جمع می‌کنند در این چند ساعت. به علاوه بحث معرفتی که داریم. یعنی ما دو عنوان کتاب “انسان ۲۵۰ ساله” و “طرح کلی” حضرت آقا که مبانی حالا آن پایه بحث دینی و معرفتی‌مان هست، این‌ها را با بچه‌ها کار می‌کنیم به علاوه درسشان تا نه صبح.

از ۹ صبح می‌روند سر کار واقعی. کاری که خودمان هماهنگ کردیم. نه اینکه خودشان رفته باشند و گشته باشند و در اطلاعیه روزنامه یک جایی یک چیزی پیدا کرده باشند. نه، تفاهم‌نامه امضا کردیم با آن سر کار.

تو متعهد هستی به مسجدستان، دانش‌آموز مسجدستان هم متعهد است به شما. می‌رود سر کار واقعی. کار کاملاً واقعی است. دیگر از آن به بعد به ما ربط ندارد. اگر اخراج شدی، اگر حقوق نگرفتی و مشکل پیدا کردی، واقعی است.

الان ما همین هفته که دارد شروع می‌شود، یک هفته اردو درسی پایین‌ترم اول داریم در تهران. باید خودت با صاحب کار خودت هماهنگ کنی که اردو درسی می‌خواهی بروی. به ما ربطی ندارد، خودت هماهنگ کن. بعد می‌خواهیم برویم، نمی‌دانم فلان برنامه امتحانات ترم است، چیست؟ در یک بسته و…

برای همین در خروجی‌های‌مان هم همینطور بوده‌ایم. یعنی هم خروجی کنکوری خیلی عالی رتبه، با رتبه ۴۰۰، رتبه ۳۰۰ دانشگاه تهران مهندسی، همانطوری بوده است، هم دانش‌آموزی که الان دانش‌آموز ۲۰ ساله‌ای که چهار سال سابقه حسابداری دارد در شرکت‌های دانش‌بنیان. سال پنجمش است الان. دانش‌آموز بوده است که الان ۲۰ سال دارد.

مثلاً الان یک آشپز حرفه‌ای بین‌المللی است در کافه. الان دارد یک مغازه، مثلاً یک شعبه افق کوروش گرفته است و می‌گرداند. و حواسمان باشد آن حرف اول یادمان نرفته است “نظام حلزونی”.

حواسمان باشد با آن دغدغه. یعنی این نشده که الان بگوید خوب، دیگر من الان پول در می‌آورم، خوب دیگر درس می‌خوانم. نه، یک ماموریتی… ما هنوز هم بچه‌ها در سن ۲۰ سالگی، ۲۱ سالگی، ۱۸ سالگی، ۱۹ سالگی داریم راجع به ماموریت افق هدف با یکدیگر گپ می‌زنیم با مربیانشان.

این مسیری است که پایان ندارد. این دانش‌آموزی که می‌خواهد یک کاری بکند، می‌خواهد یک مشکلی را از مملکتش حل کند، این می‌شود خلاصه.

من جمع‌بندی کنم. آن چیزی که سعی‌مان بوده این بوده که این نمونه موفق بتواند شکل یک الگویی باشد که حالا دوستان زحمت کشیدند، زحمت آقای دیلم و آقای پیرهادی و دوستان بوده است که حالا در این کتاب‌هایی که زحمت کشیدند تجربه‌نگاری کردند و حالا در خدمت دوستان هم هست، می‌توانند مشاهده بفرمایند.

سعی‌مان این بوده که این نمونه موفق طوری باشد که هر جایی بتواند اتفاق بیفتد و کلام آخر، اتفاق افتاده. الان در جنوب کرمان، بعضی دوستان کرمانی بودند در این جلسه، در منطقه جازموریان، شعبه دوم ما الان سال دومش است.

دارد عین این مدل را در آن منطقه پیاده می‌کند. در روستای محروم دورافتاده در جازموریان که هیچ امکاناتی ندارند و به طرز عجیبی الان مدیر کل آموزش و پرورش آن ناحیه سر می‌زند، تشکر می‌کند و خدا قوت می‌گوید.

می‌گوید چیزی لازم ندارید، میز و صندلی ندارید، من به شما می‌دهم. تخته ندارید، من کمکتان می‌کنم. دارند همین مسیر را می‌روند و آن بچه‌ها هم خوب با مدل خودشان، یعنی این کاملاً بومی‌سازی شده است.

دیگر بیش از این وقت دوستان را نگیریم. ممنونیم از اینکه فرصتی بود و توانستیم خدمتتان ارائه بدهیم. اگر سوال یا نکته‌ای هم بود که ان‌شاءالله در فرصت‌های بعدی در خدمتتان هستیم.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *